توی یک هفته ای که اینترنت قطع بوده سه تا کتاب "جوندار" خوندم. بسیار راضیم.

 

به شدت خوابم میاد چون دیشب اصلا خوب نخوابیدم و تا صبح از هر دری حرف زدیم با هم، از چاقی و تناسب اندام گرفته تا عادت هایی که وقتی ترکشون می کنی، معجزه رو می بینی. وقتی به خودم اومدم  هلال ماه از لای پنجره ی اتاقم معلوم شده بود و قلبم رو لبریز از عشق و امید کرد. ازش عکس گرفتم، هرچند لازم نیست براش بفرستم چون اون هم همزمان داشت به ماه نگاه می کرد. بعدش وقت کنده شدن از رخت خواب و رقص صبحانه بود! بهش می گم امروز با کدوم موسیقی؟ می گه بدون موسیقی و من به تصمیمش احترام می ذارم. 

 

آینه ی آسانسور مدرسه چشه؟ هربار توش نگاه می کنم حس می کنم زیبام، امروز که اونقدر غرق توهم بودم که حتی فکر کردم شال قهوه ای طرح ماهی م که مثلا با گوشواره هام سته بهم میاد! می گم توهم از این جهت که کسی به جز خودم متوجهش نشده.

 

می شه اوضاع اونقدر خوب پیش بره که از پاییز امسال، یه چراغ روشن با خودم ببرم به آینده؟

 

"زییاپ لاسما رهش نم بجع گرب ینازیر دراد."

+ از کتاب عاشقانه های یونس در شکم ماهی، جمشید خانیان.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها